راه رفتن. رفتن. طی کردن: تا بدین هفت فلک سیر کند هفت اختر همچنین هفت پدیدار بود هفت اورنگ. فرخی. روزی سیر کرد و قصد هرات داشت. (تاریخ بیهقی). نگر تا قضا از کجا سیر کرد که کوری بود تکیه بر غیر کرد. سعدی
راه رفتن. رفتن. طی کردن: تا بدین هفت فلک سیر کند هفت اختر همچنین هفت پدیدار بود هفت اورنگ. فرخی. روزی سیر کرد و قصد هرات داشت. (تاریخ بیهقی). نگر تا قضا از کجا سیر کرد که کوری بود تکیه بر غیر کرد. سعدی
سایه دادن. سایه افکندن. سایه انداختن: تو مرغان را همی سایه کنی امروز اگر روزی ترا سایه همی کردند و او را نیز مرغانش. ناصرخسرو. آفتاب زندگانی بر لب بام آمده ست سایه خواهی کرد کی ای سروبالا بر سرم. صائب (از آنندراج). ، سایه گسترده شدن: هر جا که عدل سایه کند رخت دین بنه کاین سایبان ز طوبی اخضر نکوتر است. خاقانی. ، توجه کردن. رو آوردن: صائب بلند مرتبه چون آسمان شود بر هر زمین که سایه کند باغبان ما. صائب (دیوان چ خیام ص 42)
سایه دادن. سایه افکندن. سایه انداختن: تو مرغان را همی سایه کنی امروز اگر روزی ترا سایه همی کردند و او را نیز مرغانش. ناصرخسرو. آفتاب زندگانی بر لب بام آمده ست سایه خواهی کرد کی ای سروبالا بر سرم. صائب (از آنندراج). ، سایه گسترده شدن: هر جا که عدل سایه کند رخت دین بنه کاین سایبان ز طوبی ِ اخضر نکوتر است. خاقانی. ، توجه کردن. رو آوردن: صائب بلند مرتبه چون آسمان شود بر هر زمین که سایه کند باغبان ما. صائب (دیوان چ خیام ص 42)
گردان ساختن. براه انداختن. بگردش داشتن. بقرار سابق باز بردن، آباد کردن. معمور کردن. آبادان کردن، رواج دادن و رایج کردن، تأسیس کردن. بوجودآوردن، متعلق و وابسته کردن
گردان ساختن. براه انداختن. بگردش داشتن. بقرار سابق باز بردن، آباد کردن. معمور کردن. آبادان کردن، رواج دادن و رایج کردن، تأسیس کردن. بوجودآوردن، متعلق و وابسته کردن